رادمهررادمهر، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

بخشنده همچون خورشید

سه سال و هشت ماهه شدي

دلتنگی آمده تا بگوید به یادت هستم اشکهایم جاری شده تا بگویم خیلی دوستت دارم حس و حال مرا خودت میدانی ، آنچه که قلب مرا به این روز انداخته را  خودت میدانی تو خودت میدانی چقدر برایم عزیزی ، خودت میدانی و اینگونه مثل من به عشق دیدنم مینشینی در لحظه دیدارمان آن روز ناب و بي تكرار چه عاشقانه به چشمانم نگاه مي كردي و نگاه مي كني  وقتی فکر میکنم به آن لحظه نفس میگیرد این قلب خسته ام وقتی فکر میکنم به تو را داشتن،با خود میگویم ای کاش که زودتر تو را داشتم تو مرواریدی هستی پنهان در اعماق قلب زندگی ام که زیبا کردی با حضورت زندگی مرا ، عاشقانه کرده ای صحنه بی پایان لحظه های تو را داشتن را دلتنگی آمده تا بگوید همیشه در قلب منی ...
18 ارديبهشت 1395

مادرانه اي ديگر

شيرينم ، مرا  چنگ خود  ساز  و در آغوشم  گير  تا تارهاي وجودم  با انگشتان  ظريفت   نغمه سر دهند.  بگذار لبانم دستهاي  نيلوفرينت  ر ا لمس كرده  و ترانه خوش   لحن  عشق و زندگي  را در گوشت زمزمه كند. در  آغوش گرم محبت   در بندم كن  تا در  پناه حصار عشق تو بتوانم،آري بتوانم  گل ببويم  و با  پري وشان سخن بگويم . دوستت ميدارم  و فرشته  وار از عشق و محبت  نكته اي   فرو نمي گذارم   و بي هيچ قيد و شرطي دل و جان  را عاشقانه  تسليمت  مي كنم،عزيزكم در پناه  عشق من  مدام در عيش  و خوشی...
7 ارديبهشت 1395
1